سر و ته که ندارد،هرکس با هر اسم و عنوانی از ننه یا بابایش قهر کرده و نکرده می تواند جلدی بنشیند پشتش و شخصیتی به شخصیت هایش اضافه کند و بعدش هم.. دلم برای دوستانی که اینجا پیدا کرده ام عجیب می تپد! نمی فهمی چه میگویم مگر اینکه وسط گیر و گرفتاریه پروژه ی 70ی ها زنگ بزنی به رضای پیران و جوری جواب بدهد که انگار نه انگار تو آدم مجازی ای هستی که حتی اسمت را هم نمیداند و طوری حرف تحویلت دهد که انگار همه ی بچگی هایتان با هم گل کوچیک بازی کرده اید،آن هم نه در دوتا تیم که در یک تیم و با لجاجت های کودکانه! اصلا ما دهه 60ی ها همه مان کمی کم داریم و کمی زیاد! کم داریم از این جهت که کم داریم و زیاد داریم از این جهت که ...(حذف به قرینه ی معنوی)غرض اینکه عجیب دنیایی است این دنیای مجازی که گاهی رضا پیران هایش از سِد رضا هم به آدم نزدیک تر می شوند یا اصلا ندیده و فقط یکبار شنیده می شوند خود خود خرِ سِد رضا !
الباقی بماند برای بعد؛ شاید.
تمت!
* در شرایطی قرار گرفته ام که اگر سکوت کنم متهمم و اگر سخن بگویم؛ مجرم !
+ خیلی نیاز دارم به معنای مصور "عَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ "
ــ این شبـــــ ها خوابم نمی برد..
توضیح نوشت؛
حسن باقری جنگیدن بلد بود اما فقط روی زمین همانطور که عباس بابایی بلد بود فقط روی هوا !
خب مرا جایی بگذار بجنگم که به دردت بخورم؛ فرمان ده !
(کسی چیزی فهمید!؟)
شما هرچه دارید از ارابه خدایان تان تا خریّت و سبعیت بنیامین هایتان بیارید و ؛
بزنید و
بکشید و
خراب کنید و
آواره کنید و
تهدید کنید و
اصلا هر غلطی عشق تان می کشد بکنید!
ما
برای
شکست دادن تان
فقط به دو سه جمله،فقط به دو سه خط از یک پیام نیاز داریم؛
دو سه جمله از مولایمان سید علی
دو سه خط از پیام حاج قاسم مان..
ما قبلا می گفتیم ایستاده ایم حالا اما.. ما در راهیم!
منتظر باشید امت جهود ؛ الصبح(اقرب من الـ)قریب!
... تازشم؛
خیلی خیلی ـَ م بهت میاد یجا و یهو و بی بهانه "ببخشی"
اصلا رحمت واسعه یعنی همین دیگه!
اینکه بخوای و نتونی خیلی سخته!
بخوای بنویسی و
نتونی..
دلیلش مهم نیست اصلا
نه اینکه بگویم هروقت این اسم را میشنوم یادش می افتم اما گاهی که دلم هوای قدیم ترها را میکند یادش میکنم ." قاسم سلیمانی" ! امروز شاید خیلی ها این اسم را بشناسند و هر از گاهی از شاهکارهایش برای هم تعریف کنند اما من.. من قاسم سلیمانی را زندگی کرده ام! من قاسم را سلیمانی را از قدیم ها که کسی نمیشناختش گویا نفس کشیده ام..فکر کن بچه سال باشی و هروقت دلت هوای مردی مثل قاسم را بکند برایش نامه بنویسی و او هم جواب بدهد.. خب اقتضای سنم بود که مغرور باشم و نتوانم ببینم او بهتر از من فوتبال بازی میکند یا اینکه حتی مطمئنم که اقتضای سن قاسم بود که نتواند ببیند من صدایم به مراتب قشنگتر است! خب طبیعی ست مگر دوتا بچه ی 11 ساله ی دبستانی چقدر می توانند همدیگر را رقیب تحمل کنند و رفیق بمانند!
+ من دلش برای بچگی ها تنگ شده،من دلش برای قاسم سلیمانی که حالا بیش از ده سال است از او بی خبرم تنگ شده..من اسم حاج قاسم سلیمانی را که میشنوم دلم یکجوری می شود خب دل است دیگر هوایی میشود!
کسی آمده نوشته که : مسخره کردید احیانا !؟
خب بنویسید دیگر..
در جوابشان پست میگذارم که فعلا نمی توانم بنویسم؛ خسته ام و ایضا کمی گرفتار خودم!
فرصت بدهید انشااله برمیگردم به روزهای نوشتنم..
دلم این روزها حالش خوب نیست،نگران حال آیت الله م! خدایشان شفا دهاد
+ من از بانو اذن گرفته دوباره نوشتن را ..
* برای حاج آقای مهدوی کنی دعا کنید خیلی زیاد .. ستون های مکتب شیعه نباید بلرزند علمایی چون ایشان ستون شیعه اند و انقلاب ایضا !