یک فنجان اشک!

کوتاه نوشت

یک فنجان اشک!

کوتاه نوشت

حکما دنبال تکنولوژی رفتن در به دری میاره وگرنه ما که از اول جلد و اهلی همین خونه بودیم! القصه که خسته و شکسته و بی یال و کوپال برگشتم برای نوشتن و نفس تازه کردن؛ خیلی وقته به این خلوت احساس نیاز دارم اما یه خرده دیر شد برگشتنم...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

قاسم سلیمانی!

نه اینکه بگویم هروقت این اسم را میشنوم یادش می افتم اما گاهی که دلم هوای قدیم ترها را میکند یادش میکنم ." قاسم سلیمانی" ! امروز شاید خیلی ها این اسم را بشناسند و هر از گاهی از شاهکارهایش برای هم تعریف کنند اما من.. من قاسم سلیمانی را زندگی کرده ام! من قاسم را سلیمانی را از قدیم ها که کسی نمیشناختش گویا نفس کشیده ام..فکر کن بچه سال باشی و هروقت دلت هوای مردی مثل قاسم را بکند برایش نامه بنویسی و او هم جواب بدهد.. خب اقتضای سنم بود که مغرور باشم و نتوانم ببینم او بهتر از من فوتبال بازی میکند یا اینکه حتی مطمئنم که اقتضای سن قاسم بود که نتواند ببیند من صدایم به مراتب قشنگتر است! خب طبیعی ست مگر دوتا بچه ی 11 ساله ی دبستانی چقدر می توانند همدیگر را رقیب تحمل کنند و رفیق بمانند! 


+ من دلش برای بچگی ها تنگ شده،من دلش برای قاسم سلیمانی که حالا بیش از ده سال است از او بی خبرم تنگ شده..من اسم حاج قاسم سلیمانی را که میشنوم دلم یکجوری می شود خب دل است دیگر هوایی میشود!

  • ۹۳/۰۴/۱۲
  • من بیدل..

نظرات (۱)

  • پای ِ پیاده
  • خوبـ ه
    یواش یواش دارین را میفتین!



    کاش یکی این روز ها را به بچگی هایم حالی می کرد تا هیچ وقت دلش هوای بزرگ شدن را نمی کرد ...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی